يكى از دوستان و اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه عليه - به نام زيد بن علىّ - حكايت كند:
روزى از روزها سخت مريض شدم ، تا حدّى كه ديگر نتوانستم حركت كنم ، لذا پزشكى نصرانى را بر بالين من آوردند و او برايم داروئى را تجويز كرد و گفت : اين دارو را به مدّت دَه روز مصرف مى كنى تا مريضى ات برطرف و بهبودى حاصل شود.
پس از آن كه پزشك نصرانى از منزل خارج شد، نيمه شب بود و كسى از طرز استفاده آن داروى اطّلاعى نداشت .
و من در حالى كه متحيّر بودم ، ناگاه شخصى جلوى منزل ما آمد و اجازه ورود خواست .